علیرغم اینکه از کپی کردن مطالب دیگران بیزارم، اما اعتقاد دارم بعضی نوشته ها اونقدر جذاب و اعجازگر هستن که کپی نکردنشون یه جورایی خیانت محسوب میشه!

مخصوصاً وقتی که مطلبی رو میخونی و می بینی که نویسنده، دقیقاً زده به هدف و زخم کهنه ای که مدتها روی دلت بوده و نمی تونستی در قالب کلمات بیان کنی در این نوشته نجات گر به زیبایی آورده شده.


 

امشب قصد دارم چند جمله ای بدون تعارف و خودمونی با دانشجویان امروز و کارجویان فردای کشورمون صحبت کنم.

.

سوال: تابحال به صورت عمیق به این فکر کردین که اصلاً برای چی درس میخونیم؟

.

سختیهای تحصیل و درس خوندن

عدم لذت بردن از کیفیت زندگی دلخواه

سروکلّه زدن با اساتید بخاطر نیم نمره

از بین رفتن بهترین سالهای عمر و جوونی

فشار مالی به والدین برای تامین شهریه

تحمل سرما و گرما و احتمالاً دوری از خانواده (به علت سکونت در شهرهای دیگه)

مشکلات زندگی در خوابگاه ها

شکستهای عاطفی(!) دوران دانشجویی

.

و دهها مشکل مشابه رو برای رسیدن به چه هدفی تحمل می کنیم؟

آیا واقعاً ارزشش رو داره؟

.

شکی نیست که یکی از مهمترین علل تحمل این سختی ها، استخدام و رسیدن به یک موقعیت شغلی خوب و ایده آل و در نهایت کیفیت زندگی دلخواهمونه

هرچند اگه کسی رو پیدا کردین که به این کیمیا دست یافته باشه بنده رو هم بی خبر نذارین.

.

بسیار خوب. اجازه بدین بطور خیلی خلاصه و از دیدگاه کسی که سالها استخدام نیرو انجام داده و در بیش از 20 سازمان و برند بزرگ و کوچک این کشور با برچسب های مختلف، حمّالی(!) کرده این مسئله رو کمی باز کنیم.

بطورکلی میشه گفت اگه مبتلا به تب کارآفرینی نباشیم و قرار بر استخدام باشه، در حالت کلّی استخدام از 2 حالت خارج نیست.

یا حوزه دولتی یا غیر دولتی.



در اینجا قرار بر اینه که عامل تعیین کننده برای جذب نیروی اصلح، مثلاً رزومه اون شخص باشه.

مدیونین اگه فکر کنین پارتی بازی و سفارش از بالا و اینجور چیزا در این مورد دخیله. به هیچ وجه!

(مراحل توبه و استغفار و گاز گرفتن زبون فراموش نشه)

.

ترجیح میدم بدون باز کردن موضوع، خیلی سریع از این مقوله عبور کنم. الحمدلله یکی از بزرگترین نعمت های زندگی خودم رو در این میدونم که وارد حوزه استخدام دولتی نشدم و ترجیح دادم به جای اینکه تمام عمرم خلاصه بشه در یک روز، و اون یک روز رو به مدت 30 سال بدون فکر کردن تکرار کنم، وارد حوزه هایی بشم که برای هر هزار تومن درآمدش مجبور باشم که فکر کنم.

.

.

.

.

  بخش خصوصی

 

دقیقاً برخلاف تصوری که از پیام مدیران و صاحبان تصمیم سازمانهای خصوصی در آگهی های استخدامیشون منتقل میشه، واقعیت چیز دیگریست:

مهمترین عامل تعیین کننده برای استخدام، حسّ شخصی مدیر نسبت به شماست.

.

پس اگه فکر کردین مکان تحصیلات (و حتی میزان اون) و اینکه از دانشگاه روستای محل تولد بنده مدرکتون رو گرفته باشین یا از دانشگاه هاروارد، پس بهتره که کمی کلاهتون رو عقب تر بذارین.

.

آیا باورتون میشه که بسیاری از مدیران و استخدام کنندگان سازمانهای خصوصی، اصلاً نگاه به میزان تحصیلات شما نمی کنن؟ ممکنه حتی 10 سال هم توی اون سازمان کار کنین اما هرگز یادشون نخواهد بود که شما کارشناسی ارشدتون رو مثلاً از دانشگاه تهران گرفتین

(البته اگه خودتون هر روز یادآوری نکنین!)

.

یک مثال میزنم. فرض کنین یک آگهی استخدام بشرح زیر می بینین:

.

یک شرکت معتبر* مدیر بازرگانی (یا مدیر شعبه یا فروش یا مالی یا هر چیزی) با شرایط زیر استخدام می کند:

5 سال سابقه کار

مسلّط به زبان انگلیسی

میزان تحصیلات حداقل کارشناسی ارشد از دانشگاههای دولتی

میانگین دریافتی ماهیانه خدا تومن

دارای روحیه کار تیمی

و از این دست خزعبلاتی که خودشونم معنای واقعیشو نمیدونن!

.

*راستش همیشه این واژه معتبر در تمام آگهی ها درج میشه. حالا اینکه پارامترهای معتبر بودن یک شرکت چیه بماند!

.

 

بعد ار تشریفات اولیه میرسین به مرحله مصاحبه:

واقعیت اینه که در زمان مصاحبه، شخصی که به عنوان مالک سازمان یا مدیر مجموعه با شما صحبت میکنه، برخلاف اون پوشش کاذبی که می بینین (اینکه داره از دانشگاهتون و سوابق کاری و اینها سوال میکنه) در تمام مدت توی ذهنش عاجزانه(!) به دنبال پاسخ به این سوالهاست:

.

آیا شما دزد هستین یا نه؟!

چقدر میشه بهتون اعتماد کرد؟!

پدر و مادرتون کی بودن و بقول معروف سر چه سفره ای بزرگ شدین؟!

آیا تواناییهاتون برای اون مجموعه ارزش آفرین و پولساز هست یا نه؟!

.

به نظر شما کدوم یکی از این سوالات رو میشه مستقیم از مصاحبه شونده پرسید؟!

قطعاً هیچکدوم

.

فکر میکنم الان تا حدی به پاسخ یکی از سوالات ذهنی تون رسیده باشین.

برای روشن تر شدن بحث بد نیست به این موضوع هم اشاره کنم:

.

همیشه برامون سوال بوده که :

چرا در فلان سازمان بزرگ، آقای مدیرعامل، به جای منِ نوعی (که مثلا فوق لیسانس از دانشگاه شریف گرفتم) اومده برادر بیسوادش رو قائم مقام خودش یا مدیر ارشد فلان قسمت گذاشته؟

دلیل کاملاً روشنه دوستان

عدم اعتماد به غریبه ها. همین

(دوباره به سوالات ذهنی مصاحبه کننده در بالا نگاهی بندازین)

.

اگه یه شخص دزد وارد حوزه دولتی بشه اتفاق خاصی نمیفته! نهایتاً 3 هزار میلیارد اختلاس میکنه و آب از آب تکون نمیخوره. چون اموال بیت الماله و از دیدگاه اونا ته نداره!

.

اما در یک سازمان خصوصی، هر یک ریال هزینه از جیب اون بدبختی داره خرج میشه که کسب و کار مربوطه رو راه انداخته و اگه قرار باشه که مدیر بازرگانی یا مدیر فروش یا مدیر خرید یا مدیر مالی یا هرکدوم از پرسنل اونجا یه تیکه از اموال رو به عنوان یادگاری(!) برای خودشون بردارن که سنگ روی سنگ قرار نمیگیره و مالک بدبخت به خاک سیاه میشینه.

.

مورد دوم هم میزان کارآیی و مفید بودن (ارزش آفرینی) افرادیست که قراره در یک سازمان خصوصی استخدام بشن نه میزان مدرک و نوع دانشگاه.

همه ما افراد زیادی رو دیدیم که در حوزه دولتی در جایگاهی قرار دارن که اصلاً سوادشو نداشتن. ببخشید اصلاً قیافه شون به اون پست نمیخوره!

ولی چه اهمیتی داره؟! هیچ

ما در حوزه خصوصی که برای هر ثانیه چرخیدن چرخ مجموعه، مالک، کلّی هزینه پرداخت میکنه دیگه نمیشه یه آدم ناکارآمد رو به عنوان اینکه مدرکش اینه و دانشگاهش اونه بیاد بذاره در جایگاهی که سازمان رو به فنا بده! اینجا میزان مهارت و ارزش آفرینی اون شخص مهمه نه صرفاً مدرک تحصیلیش.

اگه سیکل باشه و کاربلد، برای اون مجموعه خیلی مفیدتره تا لیسانس باشه و ناوارد

(هرچند اگه مهارت و مدرک رو باهم داشته باشه قطعاً بهتره)

.

در ایّام جوونی که حسابدار یک هتل بودم همیشه برام سوال بود که چرا مدیر مالی بزرگترین و مجهزترین هتل شهر مشهد (در اون زمان) مدرکش دیپلمه و 7 نفر لیسانس و فوق لیسانس زیر دستش کار میکنن.

اما بعدها که خودم در کسوت مدیر، مشغول خدمتگزاری شدم فهمیدم که ارزش آفرینی اون آقای دیپلم در میدان عمل قابل مقایسه با اون نیروهای تحصیلکرده نبود.

(البته نیروهای جوان ذکر شده، امروز در سمتهای بالای مدیریتی قرار گرفتن)

.

حالا برای روشن تر شدن موضوع، اجازه بدین مثالی از روش استخدامی که خودم انجام میدم بزنم:

در مقطعی، سازمان ما مجبور شد تمام نیروهای مالی و حسابداری خودش رو اخراج کنه. به معنای واقعی گند زده بودن به سیستم مالی.

من تازه رفته بودم اونجا و به عنوان مدیراداری مالی و قائم مقام مدیرعامل مشغول کار شدم.

استخدام نیرو بر عهده خودم بود.

آگهی دادیم روزنامه. سیل حسابدارها به سمت سازمان گسیل شد.

.

خانوم یا آقایی که برای مصاحبه میومد، از سوال اولم تعجب میکرد.

میگفتم:

روی این کاغذ مبلغ مثلاً یک میلیارد و چهل و سه میلیون و بیست و شش هزار و دوازده تومن (یا یه رقم مشابه که کمی سخت بود) رو سریع به ریال بنویس.

زمان و نحوه نوشتن این رقم رو دقیق زیر نظر داشتم.

جالب اینجاست که اکثراً ناتوان بودن!

حتی اونایی که مدرک کارشناسی ارشد حسابداری داشتن (دلیلش رو در آخر میگم)

.

اونایی که از این مرحله سربلند بیرون میومدن با سوال بعدی مواجه میشدن:

سه تا شماره کارت بانکی بهشون میدادم (شماره های 16 رقمی) و ازشون میخواستم که سریعاً این سه شماره کارت بانکی رو توی گوشی خودشون وارد کرده و مثلاً برام اسمس کنن.

زمان این عمل و تعداد دفعات سربرگردوندن از روی گوشی بر روی کاغذ عامل تعیین کننده بود.

.

بدون درنظر گرفتن مدرک و نوع دانشگاه، تنها چند نفر که از نظر سواد عددی در وضعیت خوبی قرار داشتن استخدام شدن و تا زمان برقراری سازمان، بخش مالی ما، کاملاً عالی و بدون اشتباه بود.

در بین رد شده ها از لیسانس دانشگاه های دولتی تا یک مورد فوق لیسانس فردوسی مشهد وجود داشت و تا جایی که یادمه یک نفر از استخدام شده ها از دانشگاه آزاد شهرستان های اطراف و دیگری کاردانی از علمی کاریردی مشهد بود.

 

.

.در مثال فوق، مدل استخدامی مرحوم مغفور جانسون اوکانر (در شرکت جنرال الکتریک امریکا) دستمایه اینجانب برای استخدام نیرو بود و هنوز هم در بسیاری از موارد به خوبی جواب میده.

سازمانهای خصوصی سطح بالا که حقوق خوب هم پرداخت میکنن جدیداً به سمت این نوع مدل استخدامی گرایش پیدا کردن.

(حوزه دولتی رو هم همون اول ولش کردیم رفت!)

.

اگه بخوام خیلی ساده و خلاصه بگم:

همه انسانها بدون استثنا دارای استعدادهایی هستن که هیچ ربطی (تاکید میکنم هیچ ربطی) به رشته و مدرک دانشگاهیشون نداره و کاملاً هم مادرزادیه.

مثلاً استعداد استقرا، استعداد سواد عددی (که برای حسابداران الزامیست)، استعداد تجسم فضایی، استعداد موسیقی و درک صدا، استعداد گرافویا و ...

.

مهم نیست که من مدرک ارشد حسابداری از دانشگاه شهید بهشتی داشته باشم.

مهم اینه که به طور مادرزادی دارای استعداد سواد عددی باشم و برای وارد کردن یک شماره کارت عابر بانک 25 مرتبه سرم رو بین گوشی و کاغذ نچرخونم.

.

مهم نیست که مدرک من عمران شریفه. وقتی که استعداد تجسم فضایی نداشته باشم به هیچ دردی نمیخورم. شاید بتونم 30 سال به عنوان یک کارمند یا معاون و بعدها هم مدیر در یک سازمان دولتی حقوق بگیرم اما در یک سازمان خصوصی هرگز امکان کار درازمدت رو نخواهم داشت

(البته اگه مالک شرکت، برادرم نباشه)

.

پس دوستان عزیز:

اگه از خون می ترسین لطفاً وارد حوزه پزشکی (و مخصوصاً جراحی) نشین.

 

اگه برای اسمس کردن یک شماره موبایل یا کارت عابر بانک 40 مرتبه به اعداد روی کاغذ نگاه میکنین، رفتن شما به رشته حساس حسابداری هیچ فایده ای نداره.

 

تحصیل در رشته مدیریت و داشتن یک تکه کاغذپاره با عنوان دانش آموخته MBA این توهّم رو بهتون نده که همین الان جلوی در یک شرکت بزرگ و موفق خصوصی براتون گوسفند آماده کردن که سر ببرن.

 

..

وگرنه:

سختی درس خوندن (همراه با مواردی که در ابتدای این متن نوشتم) رو که تحمل میکنین هیچ

یک عمر فرسودگی و سختی کار با رشته اشتباه انتخاب شده رو هم باید تحمل کنین.

.

پس در زمان انتخاب رشته، بد نیست که نیم نگاهی به استعداد مادرزادی خودمون داشته باشیم تا مجبور نشیم بعد از گرفتن مدرک مهندسی مکانیک در آژانس کار کنیم

یا پس از گرفتن مدرک ارشد مدیریت در سبزی فروشی دایی مون مشغول به کار بشیم

و به دنیا فحش بدیم که در این مملکت شایستگی سالاری وجود نداره!

(البته قطعاً شکی نیست که شایسته سالاری وجود نداره)

.

در عین حال، متاسفانه در کشور ما هیچ کاری در راستای استعدادیابی برامون انجام نشده.

نه برای ما انجام شده و نه ما برای بچه هامون انجام میدیم.

بچه رو به زور میفرستیم کلاس موسیقی و انتظار داریم که بتهوون تحویل بگیریم اما بعد از چند سال می بینیم که شازده و دسته گلمون، فرق بین صدای پیانو و بهم کوبیدن در قابلمه رو تشخیص نمیده!

(خب اون بچه گناهی نداره. استعداد درک صدا و موسیقی در یکسری افراد معدود وجود داره)

.

نکته مهم : یک انسان عادی، حتماً دارای یکی از این استعدادهای مادرزادی هست که رمز موفقیت زندگیش اینه که بتونه کشفش کنه.

.

درنهایت، شاید بهتر باشه استعداد مادرزادی خودمونو کشف کرده و اگه در رشته دانشگاهی که درس میخونیم، به این نتیجه برسیم که داریم به بیراهه میریم، تا دیر نشده اقدامی انجام بدیم

.

حرف آخر: دنیای امروز، دنیای مهارتهاست نه دنیای مدارک. توی دانشگاه خبری نیست.

بقول معروف: گشتم نبود. نگرد نیست.