بعد از تموم کردن سربازی دیگه وقت خوندن وبلاگ؛کتاب؛ رو ندارم.و همین طور نوشتن به آینده فکر میکنم به کار
به استخدامی-به ازدواج
اولین استخدامی رو هم اشتباه ثبت نام کردم و کلی خونده بودم
هیچ شد. همه زحمت هام به باد رفت
تو کل اون دو سال سربازی؛تجربه ای خوب کاری. همراه با کلی مطالعه باعث تغییر و تحول بزرگی در زندگی من شد.
واقعا تو روزای سربازی روزی سه ساعت وبلاگ می خوندم .یا کتاب البته کارم رو هم انجام می دادم همراه با غر غر های رئیس (این کچله)
تو اداره مدیر کل استان تعیین کرده بود. که کارمنداشون نیم ساعت مطالعه داشته باشند.
اما هیچ کس لای هیچ کتابی رو باز نمیکرد. ولی به جاش من به جای 7 تا کارمند مطالعه میکردم. و رئیس هم یک روز سر یک جلسه تقدیر و تشکری عالی کرد.
صبحانه(کله پاچه) یکی از روز های پنج شنبه هفته بعد از زیارت عاشورا
همراه با سه تا سرباز و همکارها
از این مجموعه یه ادم گلی بود که به خاطر اون تونستم دو سال سربازی رو راحت باشم
سربازی که از اول دی که تموم شده و من امروز دقیقا دو ماهه که نه به ویرگول سر زدم و نه به این وبلاگ
البته شاید خیلی کم در حد ده دقیقه
این پست نامه ای به فرزند رو هم از جای دیگه کپی کردم همراه با کمی اضافات خودم
کلی نوشته های نصف و نیمه دارم. که باید تکمیل بشن و بعد بزارمشون اینجا اما نمیدونم با این که خیلی سرم
شلوغه دوباره یه روزی بر می گردم این جا یا نه
فعلا که باید کار کنم پول کتاب های که قراره برای استخدامی بخونم رو جور کنم.
قبلا 1.500 میلیون پونصد پول دادم الان هم باید 2 میلیون تومن دیگه هم بدم که کتاب بخرم.
چقد سخته زندگی کردن تو این دوره زمونه
نامه ی خیلی قشنگیه
نامه ای به فرزندم
فرزندم اکنون که این توصیه ها را برایت می نویسم هنوز پا به این دنیا نگذاشته ای! دنیایی که فقط و فقط یک بار فرصت تجربه اش را خواهی داشت و زمانهایی خواهی داشت که به چشم بر هم زدنی می گذرند. زمان هایی که هیچ گاه دکمه ی تکرار یا برگشت نخواهند داشت. فرزندم دنیایی که قرار است در آن قدم بگذاری پیش از همه چیز دنیای فرصت است، فرصت زندگی کردن، آموختن، بزرگ شدن، دوست داشتن و دوست داشته شدن، پرستیدن... و در این دنیا فرصت تجربه ی هر چیزی را نخواهی داشت. گاهی برای تجربه های اشتباهی که کسب میکنی تا آخرین لحظه ی عمر فرصت جبران نخواهی یافت و برای تجربه های خوبی که فرصت کسبش را از دست می دهی نیز! پس تا می توانی با چشمان باز از همه چیز استفاده کن و راه هایی که دیگران رفته اند را دوباره امتحان نکن.
فرزندم نصایح پدرت را که حاصل سالها و روزهای شیرین و تلخ بوده است به عنوان هدیه ای ناقابل از وظایف پدری بپذیر:
فرزندم هر آنچه بیشتر بدانی بهتر است ولی انسان را با دانسته هایش انسان نمیشناسند، پس هیچ گاه فراموش نکن که:
علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
فرزندم، انسان در مقابل چیزی که از عزت نفس خویش بذل می کند، چیزی به دست نخواهد آورد، هیچ چیز در دنیا با ارزش تر از عزت نفس و آبروی تو نیست، پس چیزی از کسی مخواه مگر آنکه حق تو باشد و هیچ گاه فراموش مکن که:
دست طلب چو پیش کسان میکنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
فرزندم، تا میتوانی همه را دوست داشته باش
فرزندم، بدان که عاشقی سخت است ولی معشوق بودن از آن سخت تر است، نه این باش و نه آن، هر دو را با هم باش!
فرزندم، نزدیک ترین کس به تو کسی است که از سکوتت، حرفهایت را می فهمد و احساست را و اعتقادت را، و تو نیز او را!
فرزند عزیزم، تا میتوانی برای همه دل بسوزان و همیشه یادت باشد که : "عبادت به جز خدمت خلق نیست" اما این اصل مهمتر را هم فراموش فراموش نکن: "مهربانی به دیگری آن نیست که به او هر چه خواست بدهی و اجابتش کنی، بلکه خیراندیش و خیرخواهش باش حتی اگر خودش نخواهد..."
فک کنم همان ماهی ندادن باشد بلکه ماهیگیری یاد دادن است.
ای حاصل عمر پدر، گاهی برای چیزهای کوچکی چون 10 ساتی متر بلندتر شدن قد چند سال صبر لازم است و برای آنگه پشت لبت سبز شود نیز؛ پس این درس را از زندگی بیاموز که به آنچه میخواهی یک شبه دست نخواهی یافت؛ گاهی سالها صبر لازم است.
ای ثمره ی یک عمر زندگیم، از دمدمی مزاجانی مباش که با داستانی مصمم می شوند و عزم خود را جزم می کنند و به آیه ی یأسی نا امید می شوند.
فرزندم، یا رازهایت را به کسی نگو یا رازداری برای خود انتخاب کن که تو هم رازدار او باشی نه فقط او رازدار تو. و این را هم فراموش نکن که یک راز تا وقتی راز است که بین دو نفر است، به محض اینکه شخص سومی آن را دانست دیگر راز نخواهد بود.(سریال دروغگویان زیبای کوچک)
فرزند عزیزم، از آنچه اعتیاد دارد اعم از مخدرات، سرگرمی ها، بازی ها و نوشیدنی ها دوری کن، چرا که تا امتحان نکرده ای آزاد و رهایی ولی اگر امتحان کردی در بند می شوی و بیمار.
فرزند دلبندم، هر چقدر آلودگی مضموم است و مایه ی بیماری، وسواس هم ناپسند است و عامل بیماری روح و نقطه ضعف.
فرزند عزیزتر از جانم، به هیچکس چنان نگاه نکن که از او بالاتری و او از تو پایین تر، بندگان عزیز خداوند زیر قبای خودش پنهانند و جز خودش کسی آنها را نمی شناسد!
فرزندم، فراموش نکن که: اگر عرشی به فرش آیی و به یاد آر صاحب منصبی که شب هنگام غذایش را ده ها غلام بر طبق های بزرگ حمل میکردند و صبحگاهان سگی بر گردن!