عکس از askin ayrancioglu
نامه ای به فرزندم درباب کتاب خوانی
پیش نوشت:
سنت نوشتن نامه ای به فرزند را از محمد رضا شعبانعلی و عین صاد دو معلم بزرگم یاد گرفتم.
محمد رضا سری نامه های که به رها نوشته ؛و در مورد عین صاد هم که کتاب نامه های بلوغ رو که برای فرزندانش نوشته رو خوندم.
این نامه هم نصحیت نیست زیرا ناصح کسی است بیشتر میداند و صلاحیت این را دارد که در مقام نصیحت کننده بایستد وسخن بگوید
نمی دانم اسم این نامه ها را چه بگذارم. اعترافات، خاطرات، آرزوها، تجربیات، تاریخ، و یا درد دل. نمی دانم اسمش چیست ولی هر چه که هست بخشی از وجودم است. بخشی از گمشده ها و یافته هایم. چیزی است که می ترسم با مردن من آنها هم بمیرند و بپوسند و من این را دوست ندارم. می خواهم آنها بعد از من بمانند و ریشه بدوانند و بارور شوند و نفس بکشند و زندگی کنند
و اما در مورد نصیحت کردن،بدان حقی برگردن نصیحت کننده و نصیحت خواه وجود دارد.
پیشنهاد میکنم ،کتاب رساله حقوق امام سجاد را بخوانی البته پیشنهاد چند کتاب و لیستی از آن ها به تو خودش نامه ای جداگانه ایست که درحال آماده کردن آن هم هستم. به جرئت میتوانم بگویم این کتاب جزو 5 کتابی است که من آن ها را از هر کتابی دیگری بیش تر دوست می دارم. و اما این 51 حق را یاد بگیر و سعی کن همیشه آن ها رابه یاد داشته باشی
اما این خیرخواهی که برایت درنظر گرفتم کتاب است ؛کتاب خواندن
خواندن یک کتاب ممکن است پایه اندیشهها و افکار انسان را تغییر دهد و چه بسا ممکن است کتابی سرنوشت میلیونها انسان را تغییر دهد.
و هم در زمینه شغلی وهم زندگی معنوی که در پیش رو داری می تواند چراغ راه تو باشد.
کتاب خوندان، مثل زبان های مختلف دنیا رو یاد گرفتنه.
وقتی پنج زبان زنده دنیا رو بلد باشی،، می تونی با پنج کشور، پنج فرهنگ، پنج ملت، پنج دین متفاوت و... ارتباط برقرار کنی.
کتاب خوندنم همین حس رو بهم میده. به نظر من هر کدوم از احساسات ما، وقایع زندگی ما، آدم های زندگی ما و... با زبان متفاوت با ما سخن میگن. زبان هایی که ما هیچ علم و آگاهی بهشون نداریم. کتاب خوندن باعث میشه بتونیم احساسات مون رو ترجمه کنیم. آدم ها رو بهتر بشناسیم. اتفاق های زندگی رو بهتر درک و تحلیل کنیم..
دلبندم
خوندن کتاب یکی از بهترین وشگفت انگیزترین تفریح های من در زندگیه برای تو هم می تونه باشه
معلمم می گفت:
هر کتابی، حاصل قرار گرفتن ذهن انسان در یک وضعیت مشخصه.
((همهی کتابها را کنار هم بگذار تا همهی آنچه را به اسم انسان و انسانیت میشناسی یکجا ببینی))
هر بار که یک کتاب خوب را میخوانم، احساس میکنم در حال خواندن یک نقشه هستم. نقشهی یک گنج.
و گنجی که به سمت آن هدایت میشوم، خودم هستم.
همه این ها در نهایت باعث افزایش گنج شناخت و آگاهی و معرفت ما به خودمون میشه
بزرگان هم در تعریف کتاب خوانی گفته اند:
((اگر مادر نباشد، جسم انسان ساخته نمیشود و اگر کتاب نباشد، روح انسان پرورش نمییابد.»
کسی که با کتاب تسلی و آرامش یابد، هرگز آرامش خود را از دست نخواهد داد.»
فرانسیس بیکن
((بهترین کتاب آن است که انسان را به اندیشه وادارد، وگرنه به درد پاره کردن هم نمیخورد.))
امام علی
از خواندن کتاب های بی ارزش و مبتذل هم دروی کن ان ها بدرد پاره کردن می خورند
امام علی
فرزندم بدان که
زشتترین جملۀ دنیا اینه:
وقت نمیشه کتاب بخونم
جملۀ بالا احتمالاً کریهترین حرف دنیاست که فقط از دهان آدمهای عقبمانده و بیخرد بیرون میآید.
کتابخواندن کار آدمهای بیکار است؛ من وقت و حوصلۀ این بازیها را ندارم.
این را هم بدان کسانی را در این دنیا داریم که کتاب نمیخوانند یا کمتر می خوانند اما در زندگی؛از من و خیلی از کتاب خوان های دیگر خوشبخت تر و سالم تر زندگی را می کنند.
((سعید یگانه)) عزیز در مورد حق هایی که داریم و نداریم گفته بود.
و اما یکی از حق ها که نداریم در باب کتاب خوانی:
((اگه در تمام عمرت، یک یا ده یا حتی پنج هزار جلد کتاب خونده باشی نوش جونت.
آفرین بر تو
می تونی برای اطرافیانت مفید باشی. برای جامعه هم همینطور و ایضاً چه بسا برای جامعه بشریت.
حتی حق داری نسبت به کسانی که مطالعه نمی کنن اعتراض کنی.
و اگه خیلی هنر داری می تونی به جای غر زدن، به روش های مختلف ازشون دعوت کنی به خوندن کتاب و گسترش فرهنگ مطالعه.
اما دیگه حق نداری به کسی که اهل مطالعه نیست هر توهینی دوست داری بکنی !
راستش خیلی ناراحت شدم زمانی که یکی از دوستان به ظاهر فرهیخته گفت:
«من با کسی که روزانه فلان قدر مطالعه نکنه دست نمیدم! چون تفاوتی با سگ و خوک نداره»!
بماند که احساس میکنم این عبارتو از روی جمله یکی از اساتید بزرگوار برداشته. اما نتونسته درست و حسابی تحلیلش کنه و فقط ظاهر احکام رو عنوان کرده!
واقعاً این چه حرفیه دوست عزیز؟ خجالت نکشیدی؟
آیا به این فکر کردی که جمعیت مد نظر شما احتمالاً ممکنه رقم چند ده میلیونی رو تشکیل بده؟ و شما خیلی راحت به این گروه عظیم چنین توهین وحشتناکی می کنی؟
اصلاً به چه دلیل چنین اجازه ای به خودت دادی؟
به مدد همون چند جلد کتابی که خوندی؟
دایره لغاتت بالا رفته؟ سوادت زیاد شده؟ بسیار خوب
اما درک و شعور چی؟!
اصلاً می تونی بفهمی که بسیاری از کسانی که در این حوزه توهین حضرتعالی قرار میگیرن، ارزشمندترین افراد جامعه هستن؟
یعنی کشاورزان، روستاییان، دامداران و ...))
شاید هم بهتر است مانند یکی از دوستانم(سعید) برای خودت حریمی مشخص کنی؛حریم را می توانی در هر مواردی تعیین کنی
حریم کتاب خوان ها
به نظرم این روزها این واژه دیگر کم رنگ تر شده و هر چقدر که کم رنگ تر می شود ، به همان شدت هم آزار و اذیت هایی که متحمل می شویم بیشتر می شود.منظورم از حریم این نیست که یک حصار دور خودمان بکشیم و دست از همه بشوییم. نکاتی و ویژگی هایی را در زیر لیست کرده ام تا با معنای این مفهوم کمی بیشتر آشنا شویم.
1)آشنایی و ورود به حریم
در همان ابتدای آشنایی، کسی را وارد حریم خصوصی خود نکنیم. ابتدا بسنجیم که این فرد از کدامین قماش است؟ منظور من را به راحتی می فهمد یا باید برایش خیلی توضیح دهم ؟ آیا می توانم به راحتی با او تبادل نظر کنم؟ آیا کسی است بتوانم با او نیم ساعت بدون دغدغه صحبت کنم و نگران بی سوادی خودم نباشم؟
2)درک بی سوادی در عین باسوادی
قطعا هر کسی در هر زمینه ای تخصص و تبحر دارد و در مقابل این فرد ( یعنی زمینه تخصص اش) من بی سواد هستم. وگرنه من هم در زمینه تخصصی خودم یک فرد باسواد هستم. نکته ای که در این بین وجود دارد، اینست که افراد پخته در زمانی که با فرد دیگری از قماش خود صحبت می کنند ، خود را یک بیسواد در نظر می گیرند و به نظرات طرف مقابل به راحتی و سهولت گوش فرا می دهند و طرف مقابل آن شخص هم همین نکته را رعایت می کند و نتیجه این کار افزایش سواد و دانش و انتقال تجربه دو طرفه است.
3)مهم نبودن تعداد کتاب ها و سن
به جز دو نفر که( یک چهار سال و یکی دو سال ) از خودم کوچکتر است ، همه افرادی که در رابطه با آنها هستم ، حداقل 14 سال از من بزرگتر هستند. قدر ترین آنها هشت هزار و 500 جلد کتاب دارد و کمترین آنها 500 جلد کتاب. اما هیچگاه و هیچ وقت این دو معیار سن و تعداد کتاب برایشان مهم نبوده ونیست و نخواهد بود. زمان هایی که با هم صحبت می کنیم و یا درکنار یکدیگر جمع می شویم ، هیچ گاه با این چشم (لنز) به یکدیگر نگاه نمی کنیم. انگار که هم سن هستیم و در یک خانواده بزرگ شده ایم.
4) راهنمایی های بی مزد :
دقیقا به یاد دارم که وقتی به دانشگاه رفتم ، پدرم این نکته را متذکر شد که اگر نتوانی بدون مزد کسی را راهنمایی کنی ، هیچ گاه ادعای با سواد بودن را نداشته باش و آن کتاب هایی را که خوانده ای ، دور بریز یا آتش بزن.
اکنون وقتی به این سن رسیده ام و با افراد پخته زیادی از رشته های مختلف نشست و برخاست داشته ام، پی برده ام که سخن پدرم یکی از ویژگی های افراد خردمند است.
بعدها از پدرم پرسیدم که منظورت دقیقا چه بود؟
گفت که یک لحظه با خودت بنشین و فکر کن که چقدر توانسته ای با کتاب هایت و سوادت دیگران را بدون اینکه انتظار دریافت کمکی از آن ها داشته باشی ، راهنمایی کنی؟
چندین بار پیش آمده که بدون اینکه مزدی دریافت کنی ، به کسی لطف کنی ؟
اگرتعداد این افراد در مقایسه با کتاب هایت ، یک دهم نیست ، آن کتاب هایت را دور بریز.
الان چند سالی است که پی برده ام ، افراد خردمند و کتابخوان ، بدون اینکه مزدی دریافت کنند ، درحوزه ای که سوادش را داشته اند، خیلی ها را بدون دریافت هیچ مزدی راهنمایی یا هدایت کرده اند. اما بیشتر سوال می پرسند تا اینکه پاسخ دهند.
یعنی تا شما را سوال پیچ نکرده اند و به عمق ماجرا پی نبرده اند ، جواب روشنی را ارائه نمی کنند.
بیشتر سوال می پرسند و کمتر پاسخ می دهند. اما وقتی پاسخ می دهند ، پاسخ شان چنان پخته و دقیق است که برای پیدا کردن چنین پاسخی باید خیلی خیلی هزینه کنی آن پاسخ را بدست بیاوری. اما این پاسخ را بدون مزد بدست می آوری.))
و یه چیز دیگه این که با خواندن هر کتاب باید جملهای با تو بماند این که با خواندن ان کتاب چه نصیبت شد ایا در تو تاثیری گذاشت یا نه؛چه کتاب درسی باشد چه غیر درسی
فرزند عزیزم دوست دارم از دوران کودکی کتاب خوانی را شروع کنی ،نمی خواهم سرزنش تو را ببینم همان طور که من پدر و مادر مرا سرزنش کردم؛پس به من حق بده که در اوایل زندگیت به تو سخت بگیرم ؛تویی که در دورانی از خامی به پسر می بری که شاید بازی ها کودکانه و بازی ها دنیا تو را سرگرم خود کند.
برای رسیدن به این لذت باید از تلویزیون و هر چه نامش رسانه است باید فاصله بگیری( (آه از این تصویرنما! این هیولای پُرنیرنگ حیلتباز، مدوزایی که هر شب کرور کرور انفاسِ خیره به خود را بهتزده سنگ میکند. سیرنی که شیرین میخواندت به هوشبر نغمهای، و دلپذیرند آن بیشمار وعدههایش، لیک در انجام بس ناچیز است دادهاش))
من هنوز هم حسرت گذشته را می خورم.که چرا پدر مادر عزیزم برای من حداقل امکانات وفرصت ها رو فراهم نکردن و یا چرا من در کودکی طعم لذت کتاب خوانی را نچشیده ام. درسته که سبک زندگی و سطح زندگی فقیرانه مان برای آن چیزی که من انتظارش را داشته ام توجیهی باشد اما باز هم می گویم نه
فرزندم نمی دانم دیگر با چه زبانی بگویم که کتاب خواندن خوب است.
از تحققیات نیل پستمن منتقد علوم ارتباطات بگویم که درکتاب "زندگی در عیش ، مردن در خوشی" در مورد حذف کتاب در جامعه امریکا می گوید:
او توضیح میدهد که این رسانه ای یا تلویزیونی شدن یکی از پیامدهایش این است که آهسته آهسته خواندن کتاب کم میشود و بعد در فصل سوم یا چهارم کتاب توضیح میدهد،آمریکایی که امروز امپراطوری شد به این علت بود که در قرن 18 یا 19 آمارها ی شگفت انگیزی از کتابخانه ها وکتابفروشی ها و نشر کتاب و این ها یک زیرساخت فرهنگ مکتوبی بوجود آورد و حالا تلویزیون ها با سرگرمی سازی یا تجاری سازی و با چیزهای دیگر دارند آن را از جامعه میگیرند . او معتقد است که اگر این اتفاق ادامه پیدا کند تمدن آمریکا سقوط میکند و فرو میریزد، یعنی کتاب نباید جایگاهش در تمدن آسیب ببیند، تلویزیون ، روزنامه و رسانه های دیگر باید مواظبت کنند از اینکه به هر حال آن دانشی که به صورت مکتوب تولید میشود یک نقش ساختاری در پیشبرد زندگی اجتماعی و تمدن دارد، بخصوص در حوزه علوم انسانی اجتماعی ما اگر درکمان فقط بخواهد بصری باشد؛ این درک بصری درست است که حواس را چند بعدی میکند ولی خیلی از حقیقت هایی که حقیقت های غیربصری هستند را نمی توانیم ببینیم چون درک انتزاعی ما را محدود میکند به تعبیر پستمن بصری کردن درک را انضمامی و چند بعدی میکند ولی آن درجه انتزاع را کم میکند ، خواندن و نوشتن چون تمرکز بیشتری را میطلبد ، و نیازمند یک ارتباط فعالانه تر است.
اما وقتی که تلویزیون نگاه میکنیم مهم نیست که سخنرانی یک جامعه شناس را گوش میکنیم یا مثلا یک فیلم سینمایی را، خیلی ریلکس هستیم ، برای همین هم اینها خیلی نیاز به تمرکز و دقت ندارد اما کتاب که میخوانیم زود خوابمان میگیرد چون کتاب انرژی بیشتری میخواهد یعنی درگیری مغزی بیشتری نیاز دارد و برای همین هم خیلی ها آمادگی اش را ندارند و خیلی ها هم به محض این که بخوانند خوابشان میگیرد. چرا؟ چون کتاب مغز را فعال میکند و تلویزبون این کار را نمی کند، حتی تصاویر ویدئویی و اینترنتی هم این کار را نمی کنند ، معنای این حرف چیست ؟ معنای این حرف آن است که یکی از پیامدهای مخرب رسانهای شدن میتواند این باشد که درک انتزاعی ما به تدریج کمتر میشود
فرزندم از ادبیات فارسی مان فاصله نگیر؛ به تمام شاعران پارسی زبان مان عشق بورز مولانا،سعدی،فردوسی با شعرها و داستان هایشان می توانی تا اسمان هفتم بروی و بیایی
(اومبرتو اکو) نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی رمان نویس ایتالیایی در مورد کارکردهای ادبیات میگوید ادبیات کارکردش تولید لذت نیست ، اگر این بود ارزش نداشت درست است که لذت تولید میکند ولی کارکرد اصلی آن این نیست ، کارکرد اصلی ادبیات ارتقاء ذهن است از طریق ارتقاء زبان به ویژه ادبیات کلاسیک و آثار ادبی بزرگ. او مفصل شرح میدهد که از لحاظ نشانه شناسی کاری که خواندن کلمات یعنی اشعار ، رمان و داستان میکند آن کار را یک فیلم سینمایی نمی کند، یک گالری هنری نمی کند ، حتی موسیقی این کار را نمی کند چون آن درک انتزاعی که رمان و شعر میدهد در تصویر نیست، چون زبان از طریق ادبیات ارتقا پیدا میکن
نامه ای که او به نوه اش نوشته :
نوه دلبند و عزیزم،
همه چیز را با حفظ کردن، بیاموز…
به هیچ وجه میل ندارم نامهای را که برایت مینگارم، ماهیتی ملودراماتیک داشته باشد و سرشار از احساسات و عواطف رقیق باشد و نصایح و اندرزهایی پیرامون عشق ورزیدن به همنوعان یا زادگاه مادری یا حتی دنیای اطرافمان یا از این نوع چیزها در خود گنجانده باشد؛ زیرا کوچکترین توجهی به آن نخواهی کرد و آن هنگام که بخواهی این گونه نصایح را به اجرا گذاری (در حالی که تو دیگر یک انسان بالغ شدهای و من نیز دیگر در قید حیات نیستم)، نظام ارزشگذاریها آنقدر تغییر یافته است که تمام اندرزها و نصایحم دیگر ماهیتی قدیمی و غیر عملی برایت در بر خواهد داشت و هیچ فایدهای برایت نخواهد داشت.
بنابراین مایلم که تنها روی یک نکته بهخصوص تأکید ورزم و سفارشاتی به تو بکنم؛ چیزی که تو یقینا خواهی توانست به مرحله اجرا گذاری. حتی در همین دوران کنونی، در حالی که مشغول گشت و گذار در داخل صفحه دستگاه ایپدت خواهی بود… بدانسان نیز این اشتباه را نخواهم کرد که به تو بگویم دست از این کارها برداری، البته نه به این خاطر که به نظرت همچون پدربزرگی کسلکننده خواهم رسید، بلکه به این خاطر که خود من نیز همین کارها را انجام میدهم.
در نهایت امر، شاید بتوانم به تو نصیحت کنم که اگر به صورت تصادفی نگاهت با صدها سایت وقیح و نابهنجار در اینترنت مواجه شد که تمام اشکال روابط جنسی میان دو انسان را به هزاران شکل مختلف نمایش میدهند، دست کم بر این عقیده باقی بمانی که رابطه جنسی به هیچ وجه این چیزی نیست که در این سایتهای وقیح و نامناسب میبینی؛ سایتهایی که اتفاقا ماهیتی بسیار کسلکننده و یکنواخت هم دارند. این نوع سایتهای وقیح و نامناسب فقط در نظر دارند که تو را از رفتن به خارج از خانه بازدارند تا از نگاه کردن به جنس مخالفت به صورت طبیعی دست بکشی.
اتفاقاً من قصد دارم به تو بگویم که به مانند دوران قدیم، به دوشیزگانی که در اطرافت هستند، خوب بنگری، حال در مدرسه یا در ورزشگاهی که برای انجام دادن تمرینات ورزشی به آنجا میروی؛ زیرا هر چیزی که واقعی باشد، بهتر است و دوشیزگان واقعیای که از گوشت و پوست و استخواناند، به مراتب سالمتر و بهتر از آن تصاویر وقیحی هستند که در سایتهای اینترنتی ظاهر میشوند…
بیماری یک نسل
ادامه دارد.........
پی نوشت:-کتاب خوانی و توصیه هایی برای ان
-چرا کتاب بخوانیم؟میثم مدنی
نامه ی قبلی